یک خبر، یک نگاه: محرومیت از تدریس به دلیل صدای زنانه

این یادداشت را بهار ۱۳۹۴ برای مجله زنان امروز نوشته‌ام. متاسفانه آرشیوی از نسخه چاپ‌شده مجله در دسترس نیست، بنابراین ممکن است که این یادداشت با تغییراتی منتشر شده باشد. استفاده از این مطلب با ذکر نام نویسنده و مجله زنان امروز آزاد است.

زنان امروز، آزاده اکبری، بهار ۱۳۹۴- کارگروه تعیین صلاحیت‌های عمومی دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی، صلاحیت یکی از اساتید نخبۀ این دانشگاه را برای ادامۀ تدریس به دلیل «صدای زنانه» رد کرد (روزنامه شرق، ۱۱ اسفند ۹۳) . این استاد دانشگاه فارغ‌التحصیل دکترای فیزیک از موسسۀ بین‌المللی مطالعات پیشرفته «SISSA» است و تُن صدایش به یک مرد 40 ساله نمی‌خورد. به همین دلیل اعضای کارگروه تعیین صلاحیت‌های عمومی دانشگاه خواجه‌نصیر گفتند صدای او «زنانه» است و چون احتمال داده‌اند ممکن است در کلاس درس مورد تمسخر دانشجویان قرار بگیرد صلاحیتش را رد کرده‌اند! آنها به او گفته‌اند: «استاد دانشگاه باید انسانی کامل باشد».

به اشتراک گذاشتن عکس‌های حرم‌خانۀ ناصری یکی از تفریحات معمول شبکه‌های اجتماعی است. مخاطبان با شگفتی در عکس‌های زنان چاق و سیبیلو دقیق می‌شوند و از خود و دیگران می‌پرسند که ناصرالدین‌شاه واقعاً اینها را دوست داشت؟ کم نیستند کسانی که در مواجهه با این عکس‌ها می‌گویند: «اینها که زن نیستند.» برای بسیاری از ما سخت است باور کنیم که کمتر از ۱۵۰ سال پیش «زن»، «زیبایی» و «رفتار زنانه» این چنین با دنیای امروز متفاوت بوده است. از سوی دیگر، تصاویر فراوانی نیز از پسران جوان مو‌بلند و ابرو‌برداشته از شبکه‌های رسمی و غیر‌رسمی پخش می‌شود که همه یک مضمون دارند: مرد هم مردهای قدیم! شاید اما کمتر کسی بداند که مرد قدیمی یعنی دقیقاً چقدر قدیم و کدام قدیم و کدام‌‌یک از مردان آن دوره؟

در سال ۱۹۸۷، یک جامعه‌شناس استرالیایی به نام رابرت کانل پس از چندین سال پژوهش در دبیرستان‌های استرالیا و مطالبات سیاسی کارگران مقالۀ کوتاهی منتشر کرد و در آن مفهومی به نام «مردانگی هژمونیک» را معرفی کرد. تئوری او بر اساس نظریۀ هژمونی فرهنگی گرامشی دربارۀ روابط قدرت بین طبقات مختلف اجتماعی بنا شده بود و نشان می‌داد که چگونه مردان به عنوان یک طبقۀ اجتماعی نوعی فرهنگ مسلط به وجود آورده‌اند که از طریق آن همواره در جامعه جایگاه بالادست‌تری نسبت به زنان دارند. این فرهنگ مسلط هیچ‌گاه ثابت نمی‌ماند و به اقتضای زمانه تغییر می‌کند. بنابراین مردانگی مسلط در یک دوره ممکن است با فضیلت‌هایی همچون نان‌آوری، بدن ورزیده و رفتار خشونت‌آمیز آمیخته باشد.فضيلت هايي كه همچون يك غايت مطلوب و دست نيافتني اند: همه بايد آن ها را داشته باشند و هيچ كس نمي تواند همه آن را داشته باشد. نکتۀ دیگری که کانل به آن اشاره می‌کند برتری این نوع از مردانگی به هرگونه جنسیت دیگر است؛ بنابراین هر‌چیز خارج از مردانگی هژمونیک، «زنانه» و «فرودست» تلقی می‌شود.

انتقادات زیادی به تئوری کانل وارد شد و خود او نیز در سال ۲۰۰۵ در مقالۀ مفصلی به بعضی از این انتقادات پاسخ داد، اما چارچوب فکری او زمینۀ خوبی برای تفکر دربارۀ روابط قدرت میان جنسیت‌های مختلف و نقش رسانه‌ها در ساختن «مردانگی هژمونیک» ایجاد می‌کند. قدرتي كه تنها محدود به طبقه و جنسيت و قوميت نيست بلكه همچون شبكه اي درهم پيچيده به طور همزمان انواع شكل هاي قدرت را بر بدن زنانه و مردانه اعمال مي كند. در ۵۰ سال گذشته و در مواجهۀ ایرانیان با فرهنگ‌های بیگانه، الگوهای هژمونیک مردانگی نیز دستخوش تغییر شده‌اند. در دورۀ رضاخان با قوانین سفت و سخت و نظارت مداوم، شکل لباس، زبان رسمی و سبک زندگی مردمان عوض شد تا غربی‌تر و مدرن‌تر به نظر برسند و پس از انقلاب نیز شکل لباس، نحوۀ تعاملات اجتماعی روزمره، جداسازی فضاهای شهری و اداری طوری دگرگون شد که بیانگر ارزش‌های انقلابی و اسلامی حاکم باشد. اما در میانۀ سخت تحولات ۵۰ سال اخیر، شکل‌های مختلف مردانگی (و زنانگی) مدام در جدال بوده‌اند تا قدرت فرهنگی خویش را ثابت کنند.

دانشگاه به عنوان خاستگاه انقلاب و محل تربیت نسل‌های آینده، یکی از اصلی‌ترین محل‌های این تنازعات بوده است. از فیگور مرد بسیجی گرفته، تا مهندس سربه‌زیر تا فعال دانشجویی اصلاح‌طلب هر کدام نمایندۀ نوعی خوانش از مردانگی مطلوب هستند. این خوانش از مردانگی به شدت با مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، طبقاتی و به طور کل با مناسبات قدرت گره خورده است. قدرتی که همه‌جا هست و نیست. اعمال می‌شود اما احساس نمی‌شود مگر زمانی که از آن سرپیچی کنی. این حضور همه‌جانبۀ قدرت نام‌های متفاوتی در تفکرات اندیشمندان مختلف گرفته است: فوکو از قدرت و آپاراتوس حرف می‌زند و باتلر از گرفتاری ما در ماتریس دگرجنس‌گرایی می‌گوید. اما همۀ این تنازعات در گفتمان مسلطی شکل می‌گیرند که نوع خاصی از مردانگی را از طریق تربیون‌های رسمی، قوانین و نظارت‌های اجتماعی تبلیغ می‌کنند.

لبۀ تیز این تنازعات یکی‌انگاشتن مرد کامل با انسان کامل است. بقیۀ هویت‌های زنانه «فرودست»اند و بنابراین گر‌چه از نشانه‌های حیات انسانی برخوردارند اما «انسان کامل» نیستند؛ قدرت قضاوت و تصمیم‌گیری ندارند، ذهنشان آشفته است، درگیر احساسات‌اند و به همین دلیل همواره در معرض «تمسخر» قرار دارند. این «تمسخر» نشان‌دهندۀ خنده و عبورِ سرسری از تفاوت‌ها نیست بلکه همواره با نفرت همراه است. تراجنسیتی‌ها بیش از هر جنسیتِ حاشیه‌ای این جمله را شنیده‌اند که «از دیدنش چندشم می‌شه». مواجهه با غیر‌ِمرد، مواجهه با نا‌انسان است: مواجهه‌ای توام با ترس و نفرت و واکنشی سریع برای حذف نا‌انسان.

جودیت باتلر در مقالۀ «جنسیت مالیخولیایی» به همین مرزهای شکنندۀ بین دو جنس و ریشه‌یابی این نفرت می‌پردازد. او بر اساس تئوری‌های فروید استدلال می‌کند که گفتمان حاکم جنسیتی، به ممنوعیت‌هایی در ذهن فرد شکل می‌دهد که در آینده همواره به آنها احساسی مالیخولیایی خواهد داشت. چیزی که منع شده اما خواستنی‌ست. هر آنچه که نمونۀ رفتار زنانه باشد، از ابراز احساسات و گریه کردن گرفته تا پرگویی و توجه به جزئیات، «مردانه» انگاشته نمی‌شود و مردی که رفتار «زنانه» دارد پس حتماً «انسان» هم نیست. کسی را که انسان نیست می‌توان از اجتماعات انسانی حذف کرد. بنا به استدلال دانشگاه حتی اگر قدرت رسمی (دانشگاه) این غیر‌مرد را کنار نگذارد، دانشجویان با فشار اجتماعی او را کنار خواهند گذاشت. قدرت رسمی با این استدلال، بر هژمونیک بودن خوانش خود از مردانگی هم صحه می‌گذارد: «همه همین‌طور فکر می‌کنند.»

بارها شنیده‌ایم که فشار هنجارهای زنانگی و مردانگی «این‌طور هم که شما می‌گویید نیست.» با این وجود کوچک‌ترین تخطی از استانداردهای حاکم، ممکن است به سادگی زندگی هرکسی را از هم بپاشد. یک نخبۀ فیزیک به خاطر صدای زنانه از تدریس باز می‌ماند، یک زن از رانندگی اتوبوس کنار گذاشته می‌شود، یک پسربچه به خاطر امتحان کردن کفش‌های پاشنه‌بلند مادرش کتک می‌خورد، یک دختر‌بچه ساکت و مودب روی صندلیش می‌نشیند و در جواب همۀ سوال‌ها لبخند می‌زند. و همه چیز مثل ساعت کار می‌کند.

زنان امروز، آزاده اکبری، بهار ۱۳۹۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *