نمی شود نداریم: گفت و گو با فاطمه مقیمی، اولین مدیر عامل زن در حوزه حمل و نقل بین المللی
سال ۱۳۹۴ یک سری مصاحبه با زنان شاغل برای مجله زنان امروز انجام دادم، که خودم خیلی دوستشان دارم. این مصاحبه با فاطمه مقیمی، اولین مدیرعاملِ زن در حوزۀ حملونقل بینالمللی، زمستان ۱۳۹۴ منتشر شده. متاسفانه آرشیوی از نسخه چاپشده مجله در دسترس نیست، بنابراین ممکن است که مصاحبه نهایی با تغییراتی منتشر شده باشد. استفاده از این مطلب با ذکر نام نویسنده و مجله زنان امروز آزاد است.
زنان امروز، آزاده اکبری، زمستان ۱۳۹۴- اولین زن ایرانی که مجوز شركت حملونقل بينالمللی دریافت کرده است. اولین زن ایرانی که پس از انقلاب گواهینامۀ رانندگی پایه یک گرفته است. عضو هیئترئیسه اتاق بازرگانی تهران. رئیس هیئتمدیرۀ کانون زنان بازرگان ایران. مدیر نمونۀ برگزیدۀ سازمانهای پایانۀ کشور. پیشکسوت نمونۀ برگزیده وزارت راه و ترابری. استاد دانشگاه. کارآفرین برتر جهان اسلام به انتخاب بانک توسعۀ اسلامی. عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی.
همانقدر که سایتهای اینترنتی و نشریات مختلف از عکس و مصاحبه و خبر دربارۀ سیده فاطمه مقیمی پر هستند، اتاقش را هم لوحهای تقدیر و مدارک مختلف پوشاندهاند. تقدیرنامهها به ترتیب پشت پنجرۀ بزرگ اتاقش در طبقۀ هفتم اتاق بازرگانی چیده شدهاند. هوای تهران بعد از یک روز بارش برف زمستانی تمیز است و دورنمای شهر از پشت لوحها پیداست. همانطور که مقیمی به تلفنهای پشتسرهمش پاسخ میدهد، لوحهای مختلف را از نظر میگذرانم. لحن او صریح و دستوری است. گاهی با کارمندانش شوخی کوتاهی میکند اما زود جدی میشود. چند بار تاکید کرده که حوصله سوالهای تکراری ندارد و طوری مشغول است که انگار دیگر حرفی برای گفتن نمانده. میپرسم «چرا ترکیب زن و کامیون اینقدر عجیب است؟» یک لحظه سرش را بالا میآورد: «میخواهی مصاحبهات را اینطوری شروع کنی؟» لبخند میزنم و میگویم بله. مکثی میکند و مصاحبه با یکی از قدرتمندترین زنان ایران شروع میشود.
با همان تعجبی که هنوز در صورتش مانده میگوید: «شاید چون کارهای سنگین برای خانمها در همهجای دنیا سخت بوده و اینجا هم مثل جاهای دیگر. اما غریب بودن قضیه از آنجاست که به صورت سنتی و عقیدتی رانندگی کامیون و ماشین سنگین برای زنان بعید و دور از ذهن به نظر میرسد.» بعد از او زنان دیگری هم گواهینامۀ پایه یک گرفتهاند اما هیچ یک از آنها در شرکت مقیمی که یکی از بزرگترین شرکتهای حملونقل بینالمللی است کار نمیکنند. وقتی برای مصاحبه تماس گرفتم مقیمی تاکید کرد که رانندۀ کامیون نیست. برای او دانستن رانندگی، بیشتر راهگشای کارش بوده است: «کار عجیبتر من این بود که اولین زنی بودم که توانستم مجوز تاسیس و مدیرعاملی یک شرکت حمل و نقل را بگیرم. دو سال طول کشید که این مجوز را به من بدهند. ۳۵ سال پیش باور این موضوع که اصلاً یک زن میتواند این کار را بکند خودش یک مسئله بود.»
سال ۱۳۵۸، مقیمی ۲۱ ساله پس از تحصیل در رشتۀ راهوساختمان به ایران بازگشت وامیدوار بود که بتواند در رشتۀ خودش کار کند اما اوضاع بازار کار او را به سمت مترجمی در یک شرکت کشاند. تازه بعد از شروع کار فهمید که آنجا یک شرکت حملونقل است. کارش درآن شرکت زیاد طول نکشید اما همان مدت کوتاه کافی بود تا به این کار علاقمند شود. بالاخره در سال ۱۳۶۳ شرکت خودش را ثبت کرد و از یک اتاق در دفتر کار شوهرش شروع به کار کرد. رانندههایی که او را میشناختند، به همین دفتر کوچک سرازیر شدند. شرکتش امروز یکی از بزرگترین شرکتهای حوزه حملونقل است.
حرفۀ حملونقل و رانندگی ماشینهای سنگین نهتنها مردانه بلکه شغلی خانوادگی هم هست. وقتی پدر و مادرمقیمی که هر دو معلم هستند، تصمیم او را برای اشتغال در این حرفه شنیدند، جا خوردند: « اینکه داشتم وارد چنین حوزهای میشدم با کمی تامل روبرو شد. با دید فرهنگی آنها، حضور یک دختر در کار آزاد، آن هم چنین نوع کار آزادی، عجیب و غریب بود.» برای زن جوانی که تصمیم گرفته بود خلاف همه دستورالعملها و انتظارات عمل کند، کسی فرش قرمز نینداخته بود: «هر بار که به من میگفتند نمیشود، مصممتر میشدم. باید میشد.»
آنچه که دیگران کار سخت و خشن میدانند برای مقیمی «دوستداشتنی» است: «وقتی آدم کاری را دوست دارد، همه مشکلات مربوط به آن کار برایش آسان میشود. بر خلاف این که همه فکر میکنند رانندهها ممکن است آدمهای خشن یا دور از نزاکتی باشند، به نظر من برخوردشان با یک خانم خیلی مثبتتر است. مسئله مهمتر این است که خانمها صبر و حوصلهشان زیاد است. روشهای برخوردشان متفاوت است. وقتی رانندهام سفر میرفت و یکی دو ماه از خانوادهاش دور بود، بهراحتی میتوانستم با خانوادهاش ارتباط داشته باشم. اگر مدیر مرد بودم، همسر راننده نمیتوانست با من حرف بزند یا کمبودهایی را که در غیاب شوهرش در زندگیش داشت به من بگوید. پس زن بودن من نکات مثبت مضاعفی هم داشت.»
علاوه بر مدیریت شرکت، مقیمی۱۳ سال ریاست بخش رسیدگی به شکایات و حل اختلاف انجمن شرکتهای حملونقل بینالمللی را نیز به عهده داشته است. در کشوری که زنان بر مسند قضا نمینشینند مقیمی در یکی از پرتنشترین محیطها مشغول به قضاوت بوده: «یک بار بستهای به دستم رسید و با ترسولرز بازش کردم. یک شمشیرِ صنایع دستی بود که شبیه ذوالفقار حضرت علی (ع) ساخته شده بود. در بسته نوشته بودند: هیچکس با عدل تو نمیتوانست به پرونده من رسیدگی کند. به همین خاطر این شمشیر را که نشانه عدل علی ست به تو تقدیم میکنم.»
« باور به این که داور بدون وابستگی یا نظر و الفتی به یک فرد خاص میتواند وارد یک موضوع شود، خیلی مهم است. من اصلا نگاهم این نبود که با یک زن نرمش داشته باشم. هر دو طرف میتوانستند ادعایشان را با مدارک و اسناد ارائه بدهند و کسی برنده بود که ادله کافی برای ادعایش داشت.» به نظر مقیمی گرچه زنها در دادگستری قاضی نیستند اما بسیاری از آنها در دعواهای خانوادگی نقش داور را بازی میکنند.
مقیمی انگار نه از دعوا و تنش میترسد و نه از خشونت حاکم بر این فضاها. بارها به خاطر رانندههایش دادگاه رفته و درگیر مشکلات آنها شده است: «وقتی راننده در یک مسیر کار میکند تمام اتفاقهایی که برایش میافتد به عهدۀ مدیرعامل است. راننده اگر قاچاق ببرد، تخلف کند، بارش کم بیاید، بار دیر برسد یا آسیب ببیند، همه به عهدۀ مدیرعامل است. مدیرعامل هدف متحرک است. خیلی وقتها تا مرحلهای رفتم که به من گفتهاند ساعت و انگشترت را بگذار و برو داخل بازداشتگاه، اما همیشه لحظه آخر یک ضامنی پیدا شده. چون همه این اتفاقات در شهرستان میافتاد سند تهران من را قبول نمیکردند.»
بدون این که خطوط چهرهاش تغییری بکند، ادامه میدهد: «از این اتفاقها زیاد داشتهام. رانندهام در دره سقوط کرده، پشت فرمان سکته کرده، خود راننده داغان شده و بار از بین رفته است. از آن طرف خانوادهاش نگران هستند و نمیشود به آنها خبر این ماجرا را داد و در چنین شرایطی من رسیدهام بالای سر راننده. موردی بوده که تانکر سوخت منفجر شده و راننده سوخته. راننده داشتهام که در مسیر روسیه به علت سردی هوا بخاری پریموس را داخل اتاق کامیون روشن کرده و دچار گازگرفتگی شده. رانندهای داشتم که در چچن سرش را بریدهاند.»
علاوه بر سختی رسیدگی به چنین موارد دلخراشی، یک لحظه تصور میکنم که در جادهای دورافتاده زنی از ماشین پیاده شود و در برابر مردم محلی، پلیس و تیم امداد، خودش را مدیرعامل شرکت حملونقل معرفی کند. از برخوردهای مردم با او در چنین شرایطی میپرسم: «خارج از ایران راحتتر میپذیرفتند. داخل ایران هم اصلاً مهم نبود که آنها بپذیرند، مهم این بود که من خودم این باور را دارم و میتوانم خودم را به آنها بقبولانم. این مسئله همیشگی است که اگر در کارت اعتمادبهنفس داشته باشی و جلو بروی، میبینی که جامعه اطرافت هم قبولت میکند. البته نه این که مدام خطا کنی و با خفت جلو بروی. به نظر من آدم باید آنقدر خودش را قوی کند که وقتی وارد ماجرایی میشود بتواند کار مثبتی ارائه بدهد.»
هنوز جملهاش تمام نشده که سراغ تلفن میرود. دو بار منشیاش نامههایی برای امضا آورده و چند بار هم زنگ تلفنش مصاحبه را قطع کرده است. روی میزش نامههایی که منتظر تصمیمگیری هستند، منظم چیده شدهاند. جلویش دفتر کوچکی که کارهای روزانهاش را در آن مینویسد، نیمهباز مانده است. در تمام ده دقیقهای که در اتاقش بودهام همزمان درگیر چند کار بوده و هر از چند گاهی هم از من میپرسد که از سوالهایم چقدر باقی مانده است. گوشی تلفن را که میگذارد میگویم: «در این سالها هیچوقت خسته شدهاید؟» با بیتفاوتی میگوید، «نه، چرا باید خسته بشوم؟» تماس تلفنی دیگری حرفش را قطع میکند.
کنجکاو میشوم که کی روز کاریاش کی شروع میشود: «روز کاری برای من معنی ندارد. من ۲۴ ساعت کاری را میتوانم توصیف کنم. امروز یک ربع به سه صبح از خواب بیدار شدهام چون کار زیاد داشتم. اول که بلند میشوم با کار خانه شروع میشود. اگر شب وقت گذاشته باشم و غذا پخته باشم که هیچ، وگرنه صبح زود آشپزی میکنم.» میپرسم خودتان غذا میپزید؟ «طبیعتا. من یک مادرم. یک همسرم. بعد بیرون کار میکنم. وقتی هم که از خانه بیرون میآیم، دفاتر کاری مختلفی دارم. دفتر شرکت من هم اینجا نیست، اتاق بازرگانی مسئولیت اجتماعیم است. من عضو هیات نمایندگان و عضو هیات رئیسه هستم بنابراین مجبورم بخش زیادی از وقتم را این جا بگذرانم. کمیسیونها هم هست. امروز یک هیات فنلاندی آمده بود که با آنها بودم. کار اداری روزانه هست. امروز ساعت سه همایش فساد اداری است که همه هماهنگیها و مدیریتش را خودم انجام دادهام. هیچ روز من مثل روز قبل نیست.» دفتر یادداشتش را جلویم باز میکند و سیاهه ریزِ کارهای روزانهاش را برایم ورق میزند. پنجشنبهها در دانشگاه آزاد، کارآفرینی و مقررات تجاری و صادرات و واردات تدریس میکند. رئیس هیات مدیره کانون زنان بازرگان است. «معمولاً شبها یک و دو میخوابم و پنج صبح بیدار میشوم.»
با این همه مشغله چطور از عهدۀ مادری برآمده است؟ «خب زندگی روال خودش را دارد. اگر اینطور باشد آدم نه باید ازدواج کند، نه باید بچهدار شود، نه تحصیل کند. من رشتهام مهندسی عمران بود ولی ظرف این چند ساله اخیر کارشناسی رشتۀ مدیریت بازرگانی را خواندم. دو تا کارشناسی ارشد گرفتم. یک امبیای و یک کارشناسی ارشد بازرگانی. برای دکترا دیبیای گرفتم. همینطور دارم ادامه میدهم و هیچکدام مانع این نیست که زندگی عادی خودم را انجام ندهم.»
وقتی از مشکلات مادران جوان میگویم، بلافاصله جواب میدهد: «برنامه ریزی عزیزم، اگر در کارتان برنامهریزی داشته باشید قطعاً میتوانید همه کار بکنید. آدم میتواند به عناوین مختلف کارهای مختلف بکند. من اعتقاد ندارم که باید روی یک کار تمرکز کنم و تا آخرکار را پیش ببرم و بعد بروم مرحله بعدی. مگر شما وقتی نفس میکشید، غذا نمیخورید؟ وقتی غذا میخورید چشمتان کار نمیکند؟ من عادت کردهام چندکاره باشم. یعنی همین الان که با شما حرف میزدم، چیز مینوشتم، موبایلم را جواب میدادم و کارهایم را هم میکردم. هیچ وقت نمینشینم جلوی شما، نیم ساعت فقط با شما حرف بزنم. وقتی کارهایم را با هم میکنم، شاید بتوانم سه برابر یک آدم عادی کار کنم. خیلی از این چیزها با تمرین به وجود میآید.»
از دوران بارداریاش در میانۀ این همه مشغله میپرسم: «من از پشت میز کارم رفتم بیمارستان. بچهام سیزده روزه بوده که آوردمش دفتر، کنار میز خودم یک تخت چرخدار داشتم. تا موقعی که میتوانستم نگهش دارم بچه کنار خودم بود. وقتی راه افتاد برایش پرستار گرفتم تا وقتی که حرف زد و بعد بردمش مهدکودک.»
وقتی از رابطهاش با زنان دیگر میپرسم بلافاصله به کانون زنان بازرگان اشاره میکند. توضیح میدهم که منظورم روابط شخصیاش است: «من خیلی رفتوآمدهای دورهای ندارم. بخش زیادی از زمانم در کار میگذرد و خیلی از دوستانم هم دوستان کاریام هستند، پس خیلی تشابه داریم. در فامیل دیگر خانم مقیمی نیستم… چرا… شاید هم هستم. چون بعضی وقتها آدم کارهایی میکند و خودش متوجه نمیشود.» دربارۀ رابطهاش با همسرش میپرسم: «فکر میکنید رابطه خوبی نداریم؟» سر تکان میدهم تا توضیح دهم منظورم همراهی همسرش با اوست اما حرفم نیمهتمام میماند: «این رابطه آنقدر خوب هست که میتوانم به راحتی بیرون کار کنم. به راحتی زمانبندی کنم. ایشان با من همسو است تا مسئولیتهای اجتماعیام را انجام دهم. به دیر رفتن و زود آمدنم ایرادی نمیگیرد. دو شب در هفته گذشته ساعت سهوخردهای خانه رفتهام، آن هم به خاطر این که رفتم سراغ کارتنخوابها. باران هم میآمد.» از کارهای خیریهاش میپرسم: «این کار را دوست دارم، همه چیز که اقتصادی نیست. اگر کانالم در تلگرام را دنبال کنید آنجا مرتب پیغام و عکس میگذارم.»
علاوه بر همۀ اینها در سیاست هم فعال است. در آستانۀ انتخابات مجلس، بحثهایی در مورد سهمیۀ زنان در پارلمان مطرح شده است. نظرش را در اینباره میپرسم: « من30 درصد سهمیۀ زنان در مجلس را حداقلی می دانم نه حداکثری. درصد حداکثری بستگی به قابلیتهای خانمها دارد. اعتقاد دارم اگر قانونی دربارۀ زنان در حال تصویب است، اگر خود زنان که ذینفع هستند در مجلس حضور نداشته باشند، قوانین خوب نوشته نمیشود. بنابراین نیاز است که باشند، حرف بزنند، اظهارنظر کنند و تاثیرگذار باشند.» میگوید در دورههای قبلی مجلس حقوق زنان درست دیده نشده و خیلی از قوانینی که برای زنان نوشته شده، قوانین درست و حمایتی نبوده مثل کاهش ساعات کاری و افزایش مرخصی زایمان: «این قوانین باعث حذف شدن زنان از کارکرد اجتماعیشان شده است. کارفرمایی که میداند در طول مدت زندگیاش باید به کارمند دو تا سه دفعه مرخصی زایمان شش ماهه و شیردهی دو ساله بدهد، بهطور اتوماتیک رغبتی به استخدام زنان ندارد. این یعنی خارجکردن چنین نیرویی از بازار کار.»
از او میپرسم که در صورت راهیابی زنان تاثیرگذار بخشهای اقتصادی به مجلس چقدر میتوان به حمایتشان از حقوق زنان امید بست. پاسخ میدهد: «نمیشود که جنسیت را نادیده بگیرید. هر چقدر هم بخواهیم فراجنسیتی حرف بزنیم، به خاطر بیمهریای که به نقشآفرینی اقتصادی زنان در جامعه شده، قطعاً این گروه مسئله زنان را مطرح میکنند. وقتی ۶۰ درصد دانشگاههای ما را دانشجویان دختر تشکیل میدهند، یعنی ۶۰ درصد مدیران آینده جامعه باید زنان باشند. قرار نیست این دخترها تحصیلات دانشگاهی کنند، بعد همه بروند خانهنشین بشوند و فقط همسرداری و بچهداری کنند. قاعدتاً وارد بازار کسبوکار میشوند و باید قدرت حرفزدن و مشارکت داشته باشند. بنابراین اگر قوانین به نفع زنان نیست، نباید به ضررشان هم باشد. اگر زنانی مثل من وارد مجلس بشوند باید بستر را برای رشد ۱۰۰ درصدی جامعه آماده کنند، نه رشد ۵۰ درصدی که شامل مردان است. به هر صورت یک نگاه من زن است، نگاه دیگرم کسی است که ۳۵ سال مشغول به کار اقتصادی بوده است. به نظر من مجلس به این نیاز دارد که آدمهایی که درگیر کار اقتصادی هستند در مشاورهها برای تصمیمگیری و تصویب قانون حضور داشته باشند. کسی که خودش دست به آچار نباشد، جنبههای فنی و حرفهای، تولید و صنایع را نداند چطور ممکن است در جزئیات قوانین اظهارنظر کند.»
با آنکه ۳۵ سال فعالیت، مقیمی را تبدیل به یکی از بانفوذترین فعالان اقتصادی زن در ایران کرده است، اما در همایشی که بهتازگی برای پیشکسوتان اتاق بازرگانی برگزار شد، نام او از قلم افتاد. در اتاقی که مردان تمام صندلیهایش را اشغال کرده بودند، اعتراض مقیمی با یک شوخی قدیمی مواجه شد: «خانمها که سنشان به پیشکسوتی نمیرسد». این ماجرا را قبلاً همکاران مقیمی برایم تعریف کرده بودند. پیش از آنکه دربارۀ دلخوریاش بپرسم، تلفن اتاقش دوباره زنگ میخورد. منشیاش وارد میشود و مصاحبه با یکی از قدرتمندترین زنان ایران با بدرقهای کوتاه و ریختن یک مشت پسته در جیبم، به پایان میرسد.
زنان امروز، آزاده اکبری، زمستان ۱۳۹۴