امروز بوسه‌های تو یادم آمد

این‌ها را می‌نویسم برای تمرین فارسی. اگر مادر و برادرم نباشند، کس دیگری نیست که با او فارسی گپ بزنم. تمام روز به فارسی رنج می‌کشم اما کلمات را انگار دارم یکی پس از دیگری فراموش می‌کنم. چندوقت پیش کلی طول کشید تا «شب پره» به یادم بیاید. واج‌ها و آواهایش مثل صدای پرتاب تیرآهن در نیمه‌های شب، سراب روی آسفالت داغ، شربت سکنجبین و تخت کنار حوض مادربزرگ که شب‌های تابستان میزبان تخیل و بی‌خوابی من بود، در زمان گم شده‌اند.